شب پاییزی

مجموعه اشعار

شب پاییزی

مجموعه اشعار

خدا


خدایا یادت هست؟

همین یک ماه پیش بود

پیش من نشسته بودی

دستانم را در دستت گرفتی

در چشمانم نگاه کردی

آنگاه مرد و مردانه به هم قول دادیم


حالا من به قولم عمل کرده ام

و تو خودت را به فراموشی زده ای

انگار نه انگار

که هیچوقت قولی داده باشی!


می فهمم

سرت خیلی شلوغ است

با این همه بنده

همین که کار و بارت را رها کردی

آمدی این پایین

دستانم را گرفتی 

و به من امیدواری دادی

کار بزرگی است

گیرم که فقط برای دلگرمی من بوده باشد

چه اهمیت دارد؟


می دانم

بعضی وقتها

از دست تو هم کاری ساخته نیست.



نظرات 4 + ارسال نظر
محمد یکشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:06 ب.ظ http://www.zemzemeh.blogsky.com

واقعا از دست تو هم کاری ساخته نیست بعضی وقتها ادم فکر میکنه که از دست خدا هم کاری ساخته نیست.

مثل هیچکس یکشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:29 ب.ظ http://paaeez.blogsky.com

خدا و هزار علامت سوال در کنارش
معلم دانا کجاست؟

فاطمه جعفری چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:04 ق.ظ http://kaalbod.bloghaa.com

چه خوب بووووووووووووووووووووود
خیلی خوب بود
همیشه از خوندن شعرهات لذت می برم

شما لطف دارین
ممنون

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:53 ب.ظ

چرا شعر سین رو برداشتید؟!!! اگه اشتباه نکنم قبل از این شعر بود.

بعضی از شعرها نشان دهنده عمق احساسات شاعر هستند و ممکنه شاعر در یک لحظه اون احساس را فریاد بزنه ولی شاید دوست نداشته باشه احساسش برای همیشه جلوی چشم همه باشه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد