خدایا یادت هست؟
همین یک ماه پیش بود
پیش من نشسته بودی
دستانم را در دستت گرفتی
در چشمانم نگاه کردی
آنگاه مرد و مردانه به هم قول دادیم
حالا من به قولم عمل کرده ام
و تو خودت را به فراموشی زده ای
انگار نه انگار
که هیچوقت قولی داده باشی!
می فهمم
سرت خیلی شلوغ است
با این همه بنده
همین که کار و بارت را رها کردی
آمدی این پایین
دستانم را گرفتی
و به من امیدواری دادی
کار بزرگی است
گیرم که فقط برای دلگرمی من بوده باشد
چه اهمیت دارد؟
می دانم
بعضی وقتها
از دست تو هم کاری ساخته نیست.
واقعا از دست تو هم کاری ساخته نیست بعضی وقتها ادم فکر میکنه که از دست خدا هم کاری ساخته نیست.
خدا و هزار علامت سوال در کنارش
معلم دانا کجاست؟
چه خوب بووووووووووووووووووووود
خیلی خوب بود
همیشه از خوندن شعرهات لذت می برم
شما لطف دارین
ممنون
چرا شعر سین رو برداشتید؟!!! اگه اشتباه نکنم قبل از این شعر بود.
بعضی از شعرها نشان دهنده عمق احساسات شاعر هستند و ممکنه شاعر در یک لحظه اون احساس را فریاد بزنه ولی شاید دوست نداشته باشه احساسش برای همیشه جلوی چشم همه باشه.