شب پاییزی

مجموعه اشعار

شب پاییزی

مجموعه اشعار

ناتمام


فزون گردد اگر هر لحظه دردم

اگر غم آیدم هر آن و هر دم

من از راهی که رفتم برنگردم


دلم بی تو پریشان است و مجنون

دلم پیش تو بود و گم شد اکنون

کجا باید به دنبالش بگردم؟


بدون تو دلم کارش تمام است

نیایی تو اگر، شب ناتمام است

بیا آتش بزن بر جان سردم


تمام این شب تاریک و منفور

میان کوچه‌های سرد و بی‌نور

برآید تا سپیده، گریه کردم


دلم را قتل و غارت کرده‌ای تو

به شهر دل اقامت کرده‌ای تو

به دنبالت دلت را درنوردم